شناسهٔ خبر: 53929 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پاستورین‌های ایرانی/  بهداشت همگانی و بیماری‌های همه‌گیر و واگیر در تاریخ ایران (١)؛ پیدایش انستیتو پاستور ایران

ایران سده چهاردهم خورشیدی چگونه از دام گسترده بیماری‌های همه‌گیر و واگیر جَست

فرهنگ امروز/ مهدی یساولی:

نخستین روایت؛ عمارت شخصی فرمانفرما، سپیده‌دم سده ١٤ خورشیدی
 «اندیشه این کار خیر از سال‌ها قبل در ذهن شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما وجود داشت. از آن‌جا که مادرش، مرحومه شاهزاده هما خانم، مسجد و مدرسه‌ای به نام خود در مجاورت منازل مسکونی خانواده خویش بنا نموده و آن‌جا را مرکز بحث علوم الهی و مجالس مفصل روضه‌خوانی و انعقاد مجالس ترحیم بزرگان قرار داده بود، فرزندش مرحوم فرمانفرما نیز در این فکر بود که یادگاری پایداری از خود به جا گذارد. من مکرر از مرحوم فرمانفرما شنیده بودم که می‌فرمودید ‌نگاه کنید چگونه یک زن به ساختن چنین بنای پایداری موفق شده و من تاکنون کاری برای خود نکرده‌ام. [...] اشتغال دایم او به مشاغل نخست‌وزیری و وزارت و استانداری و رسیدگی به زندگانی بسیار وسیع خود مانع انجام این مقصود بود؛ تا آن‌که موضوع تأسیس انستیتو پاستور ایران به میان آمد؛ آن‌وقت شاهزاده فرمانفرما با عجله نزد والد نگارنده که امام مسجد مادر او بود آمد و نیت خود را اعلام داشت. پدرم پرسید: قصد دارید بیمارستانی بسازید؟ فرمانفرما فرمود: خیر، می‌خواهیم خانه‌ای بنا کنیم که در آن مایه آبله بی‌زیانی بسازند و سگ‌هار گزیده‌ها را درمان کنند و با امراض مقاربتی مبارزه نمایند و بالاخره برای تمام امراض انسانی و حیوانی مایه‌های مبارزه و معالجه فراهم آورند. پدرم که در همان ایام یک دختر مبتلا به آبله در خانه داشت، به وی گفت: حضرت والا، عجله کنید که از بنای این خانه دری از بهشت برین به روی شما و فرزندان شما گشوده خواهد گشت».
این روایت مهدی قدسی، رئیس پیشین انستیتو پاستور ایران در کتاب «خاطرات ایام تحصیل و سال‌های خدمت در انستیتو پاستور ایران» ما را به واپسین سال‌های سده سیزدهم و سپیده‌دم سده چهاردهم خورشیدی می‌برد؛ به روزگار پرآشوب و دلمرده پس از نخستین جنگ جهانی که دامنه خود را به ایران نیز گسترانید و مردمان این سرزمین را زمینگیر کرد. اما جامعه و مردم ایران جز جنگ و آسیب‌های آن، بلاهایی دیگر نیز می‌آزموده، از سر می‌گذراندند. بیماری‌های همه‌گیر و واگیر، بلای جان و تن مردمان شده بود و جامعه به پشتوانه طب سنتی و طبیبان و حکیمان، راهی برای درمان آن بیماری‌ها نمی‌توانست بیابد. نبود بهداشت همگانی در زندگی مردم نیز در این میانه بر گستردگی مرگ‌ومیر برآمده از این بیماری‌ها می‌افزود. ویلم فلور در کتاب «سلامت مردم در ایران قاجار» دراین‌باره می‌نویسد «طبابت در ایران هنوز عمدتا دارویی بود و اکثرا از داروهای گیاهی استفاده می‌شد. جراحی هنوز چیزی بود که اصولا به جراحان سنتی (جراح) محول شده بود. [...] شرایط سلامت قاجاری، بدلیل شرایط غیربهداشتی- چه در محل کار و چه در خانه- ناپسند بوده است. عموما آب آشامیدنی ناسالم و عامل انتقال‌دهنده بیماری‌ها بوده است. نه خدمات سلامت عمومی و نه توجهی به بهداشت وجود داشت. جای شگفتی نیست که بیماری‌های اندمیک و همچنین گسترده رخدادهای گاه‌به‌گاهی طاعون، وبا و دیگر بیماری‌های عفونی، مردم ایران را مبتلا می‌کرده است. رایج‌ترین بیماری‌ها شامل مالاریا، درگیری‌های روماتیسمی، بیماری‌های چشمی، بیماری‌های دستگاه گوارش و بیماری‌های مقاربتی بودند. نه‌تنها مردم کمترین نظر در مورد اصولی‌ترین عقاید بهداشتی نداشتند بلکه رهنمودهایی نیز از سوی سیستم‌های خدمات پزشکی مطرح نمی‌شد».
این وضع ناگوار بهداشتی و پزشکی، همزمان با درگیری‌های سیاسی و جنگ، گرفتاری‌های اجتماعی و دشواری‌های اقتصادی در آغاز سده چهاردهم خورشیدی، جامعه و مردم ایران را به مسیری ناخوشایند کشانده بود. مرگ‌ومیر برآمده از بیماری‌های همه‌گیر و واگیر در برهه‌هایی از سال، زیست روزمره جامعه را پریشان کرده بود. زهرا کرمی و مسعود کثیری در نوشتار «تأثیر انستیتو پاستور ایران بر کنترل بیماری‌های همه‌گیر، در اوائل قرن بیستم بر پایه‌ی اسناد» یادآور شده‌اند وجود و گسترش بیماری‌هایی چون مالاریا (تب نوبه)، سل، تراخم، تناسلی، وبا، طاعون، آبله، مطبقه و اسهال، در کنار نبودِ بهداشت همگانی در زندگی روزمره موجب شده بود در گذر سده‌های پیاپی از زندگی مردم در این پهنه جغرافیایی، جمعیت هیچ‌گاه از شش‌میلیون نفر تجاوز نکند. این پژوهشگران با اشاره به رواج گسترده بیماری‌های مقاربتی، مالاریا، آبله، تراخم و دیگر بیماری‌های عفونی در سده سیزدهم خورشیدی در جامعه ایران تأکید کرده‌اند «بیماری‌های عفونی، تهدید بزرگی برای جامعه‌ی آن روز ایران به حساب می‌آمد و بسیاری از شرایط، ازجمله بدی موقعیت جغرافیایی و صعب‌العبور بودن منطقه، باورهای فرهنگی منطقه، وضع آب‌وهوایی منطقه و نبود پزشک و کادر بهداشتی کافی، همگی از عوامل نابسامانی بهداشتی و درمانی بود که دولت با آن دست به گریبان بود». یک دگرگونی بزرگ، راهی تازه برای برون‌رفت از این وضع آشفته می‌توانست بگشاید.
 

دومین روایت؛ پاریسِ پس از جنگ/ پزشکان ایرانی در جست‌وجو
پایان جنگ یکم جهانی با یک رخداد فرخنده برای ایرانیان همراه شد. کارگزاران دولت ایران که برای شرکت در کنفرانس صلح به پاریس رفته بودند، با پدیده‌ای روبه‌رو شدند که آشنایی با آن توانست یک دگرگونی بزرگ در رویارویی با بیماری‌های همه‌گیر و واگیر در میان ایرانیان پدید آورد. انستیتو پاستور پاریس، نگاه آنان را به خود کشاند. روایت‌هایی چند درباره چگونگی آشنایی ایرانیان با انستیتو پاستور وجود دارد. پایه‌گذاری و پیدایش انستیتو پاستور ایران با نام‌های کسانی چون احمدشاه قاجار، هیأت سیاسی نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس به ریاست محمدعلی فروغی و همراهی نصرت‌الدوله فیروز پسر بزرگ عبدالحسین میرزا فرمانفرما شاهزاده قاجاری و چند پزشک ایرانی همچون محمودخان معتمد طبیب ویژه خاندان فرمانفرما، محمدحسین لقمان ادهم رئیس اطبای سلطنتی و رئیس دانشکده پزشکی ایران، حکیم‌الدوله وزیر معارف و برادر لقمان ادهم و سرانجام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما پیوند یافته است. این آشنایی و پیوند به سال‌های ١٢٩٨ و ١٢٩٩ خورشیدی بازمی‌گردد. روایت‌های معتبر، سفر هیأت سیاسی نمایندگی ایران به فرانسه برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس پس از پایان جنگ یکم جهانی را آغازگر این پیوند دانسته‌اند. مهدی قدسی در کتاب تاریخچه خدمات پنجاه ساله انستیتو پاستور ایران دراین‌باره می‌نویسد «درسال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) [...] دولت ایران بفکر تجدید روابط علمی خود با کشور فرانسه افتاد. [...] و برای تعالی دانشکده پزشکی جوان خود بفکر استخدام پزشکان فرانسوی افتاد و حصول این مقصود را بعهده هیأت نمایندگی سیاسی خود که برای شرکت در کنفرانس صلح عازم پاریس بودند واگذار نمود». رئیس پیشین انستیتو پاستور ایران درباره انجام این اندیشه و برنامه چنین روایت کرده است «همراه هیأت نمایندگی سیاسی ایران که بوسیله مرحوم محمدعلی فروغی ذکاءالملک و شاهزاده فیروزمیرزا نصرت‌الدوله هدایت می‌شد مرحوم دکتر محمدحسین لقمان ادهم رئیس اطبای سلطنتی و رئیس دانشکده پزشکی ایران، مرحوم دکتر حکیم‌الدوله پزشک مخصوص شاهزاده فرمانفرما عازم اروپا شدند تا در انتخاب پزشکان فرانسوی که باید بخدمت دولت ایران درآیند صاحب‌نظر باشند». قدسی، پیدایش اندیشه پایه‌گذاری انستیتو پاستور را به جلسه ٢٣ اکتبر ١٩١٩ میلادی این دو طبیب ایرانی با امیل‌رو، دانشمند فرانسوی و رئیس انستیتو پاستور پاریس بازمی‌گرداند «در همان ملاقات اول بواسطه حسن نیت کاملی که طرفین داشتند اساس و شالوده انستیتو پاستور ایران را پی‌ریزی کردند». اما روایتی دیگر آشنایی ایرانیان با انستیتو پاستور را به اندکی پیشتر می‌رساند. عبدالله حبیبی و محمدرضا روحی در نوشتار «تاریخچه آزمایشگاه در ایران» دراین‌باره نوشته‌اند «در سال‌های ١٢٩٧ و ١٢٩٨ [خورشیدی] که سلطان احمدشاه قاجار مسافرتی به اروپا کردند، ضمن بازدید از کشور فرانسه، در برنامه بازدیدهای او یک روز مخصوص دیدار از انستیتو پاستور پاریس بود. در این بازدید مرحوم دکتر حکیم‌الدوله (محمدحسن لقمان ادهم) پزشک مخصوص همراه ایشان بود. ضمن مشاهده کارهای علمی این موسسه و فعالیت آزمایشگاه‌های تشخیص و بخشهای تهیه سرم و واکسن‌های مختلف، خدمات انستیتو پاستور مورد توجه پادشاه ایران قرار گرفت و دستور اقدامات لازم در جهت تأسیس موسس موسسه مشابهی در ایران بدکتر حکیم‌الدوله دادند». این دو پژوهشگر برآن‌اند آن بازدید شاهانه، زمینه همراهی طبیبان ایرانی با هیأت سیاسی ایران در کنفرانس صلح پاریس و زمینه‌چینی برای راه‌اندازی انستیتو پاستور ایران را فراهم آورده است. گفت‌وگوهای نمایندگان ایران با متولیان انستیتو پاستور پاریس، سه ماه بعد در ژانویه ١٩٢٠ میلادی امضای یک موافقتنامه را میان رنه لگرو، رئیس دروس عالی انستیتو پاستور پاریس با نصرت‌الدوله فیروز وزیر امور خارجه ایران در پی آورد. مهدی قدسی در کتاب «تاریخچه خدمات پنجاه ساله انستیتو پاستور ایران» درباره این موافقتنامه می‌نویسد «بدون آن‌که هیچ‌یک از طرفین تعهدی قبول کرده باشند صرفا باعتبار دوستی و مودت دیرین دو کشور یک انستیتوی علمی و بهداشتی بنام انستیتو پاستور ایران در مملکت ما تأسیس گردید و در شمار یکی از انستیتو پاستورهای جهان درآمد». درباره جزییات این سند همکاری آگاهی چندان وجود ندارد، اما برپایه آگاهی‌های «کاتالوگ انستیتو پاستور ایران از نگاه مارسل بالتازار» که سفارت فرانسه در ایران همزمان با گشایش پاویون بالتازار در انستیتو پاستور ایران به تاریخ ٢٧ آبان ١٣٨٣ منتشر کرده است «این توافقنامه که مدل توافقنامه‌های بعدی «همکاری فنی» شد، بر هیچ تعهد یا اجباری برای طرفین استوار نبود و تنها بر دوستی دو کشور تکیه داشت». آن سند همکاری همچنین گویا تأکید داشت ریاست انستیتو پاستور ایران «به عهده یک فرانسوی از انستیتو پاریس» باشد. رئیس انستیتو پاستور پاریس، با هماهنگی رنه لگرو رئیس دروس عالی انستیتو، دکتر منار دانش‌آموخته دروس عالی میکروب‌شناسی را که برای رفتن به ایران داوطلب شده بود، برای راه‌اندازی و ریاست انستیتو پاستور ایران برگزید. مهدی قدسی در کتاب «خاطرات ایام تحصیل و سال‌های خدمت در انستیتو پاستور ایران» درباره سفر این فرانسوی به ایران و چگونگی راه‌اندازی انستیتو پاستور ایران این‌گونه روایت کرده است «در فروردین ١٢٩٩ش دکتر منار قرارداد خدمت خود را از جانب دولت ایران دریافت کرد و چندی بعد [...] به تهران آمد. اولیای دولت ایران برای دایرکردن انستیتو پاستور[،] خانه بزرگی را که در خیابان استخر تهران بود و اتاق‌های بزرگ و کالسکه‌خانه و اصطبل داشت اجاره کردند. [...] این خانه متعلق به مدبرالدوله سمیعی بود که یک زمان وزیر امور خارجه ایران بوده است». نخستین کوشش رئیس فرانسوی انستیتو پاستور ایران، تهیه مایه آبله بود «دکتر منار نخستین کار خود را در همین خانه که عبارت از تهیه مایه آبله مدرن بود آغاز کرد. [...] مایه آبله را نمی‌دانم چگونه دکتر منار همراه خود آورده بود؛ چون این مایع در حرارت اتاق‌های مسکونی تباه می‌شود و باید پیوسته در یخچال محافظت گردد. در هر صورت مایه آبله‌ای که دکتر منار به کمک همکاران ایرانی تهیه کرد بسیار نیرومند و مفید بود». اما کوشش منار به این اندازه نماند و گسترش فراوان یافت. او به روایت قدسی «به تهیه واکسن حصبه و وبا که از عوامل کشتارکننده مردم ایران بودند پرداخت و از این راه خدمت بسزایی به کشور ایران کرد. دکتر منار امتحانات تشخیص طبی را هم که در ایران متداول نبود به راه انداخت و رابطه نزدیکی میان این موسسه و جامعه پزشکی ایران برقرار ساخت». بسیاری از بیماری‌های واگیر و همه‌گیر در ایران تا آن روزگار نه تنها، راه پیگیری و درمان نداشتند که بسیاری از ایرانیان را به کام مرگ می‌کشاندند. مهدی قدسی دراین‌باره می‌نویسد «تا آن زمان پزشکان ایران هیچ‌وقت به تشخیص قطعی امراض عفونی که در ایران بسیار شیوع داشت، اعم از این‌که بیمار می‌مرد یا شفا می‌یافت، نائل نمی‌شدند؛ زیرا علایم بالینی بیماری‌ها که در اشخاص متنوع بود برای مشخص‌نمودن بیماری کفایت نمی‌کرد، اما از وقتی که انستیتو پاستور در ایران شروع به کار کرد، بسیاری از بیماری‌ها از قبیل سوزاک، سیفلیس، طاعون، سیاه‌زخم، سالک، مالاریا، سل، ذات‌الریه، جذام، دیفتری، قند ادرار، آلبومین ادرار و... پس از چند دقیقه پس از یک امتحان میکروسکوپی و رنگ‌آمیزی میکروب به‌طور قطع مشخص می‌شد».
 

سومین روایت؛‌ پاستورین‌های ایرانی چه کردند
پایه‌گذاری و فعالیت انستیتو پاستور ایران، رخدادی بزرگ و یک دگرگونی چشمگیر در گستره پزشکی و بهداشت همگانی جامعه ایران در آستانه ورود به سده چهاردهم خورشیدی به شمار می‌آمد. محمدحسین عزیزی در نوشتار «پیشینه تاریخی مبارزه با بیماری سل در جهان و ایران» دراین‌باره می‌نویسد «از اقدامات ارزشمندی که در پایان دوره قاجار انجام شده و به تدریج در مهار بیماری شایع عفونی ازجمله سل در ایران نقش عمده‌ای داشته، برپایی «انستیتو پاستور ایران» [...] بوده است. [...] با گسترش فعالیت‌های انستیتو پاستور در ایران، مبارزه موثری علیه بیماری‌های کشنده عفونی مانند ‌هاری، وبا، طاعون و سل آغاز شده و در ‌سال ١٣٢٦ش./١٩٤٧م.، برای نخستین بار در ایران، واکسن ب.ث.ژ [...] تولید گردیده است». انستیتو پاستور ایران به باور وی توانسته بود «اقدامات ارزشمندی در راستای گسترش این انستیتو و مبارزه با بیماری‌های رایج عفونی مانند طاعون، آبله و سل» انجام دهد. این نهاد نوین در زمینه بهداشت همگانی و رویارویی با بیماری‌های همه‌گیر و واگیر، زمینه‌ای برای تولید واکسن و شناخت بستر بیماری‌ها فراهم آورد. ویلم فلور در کتاب «سلامت مردم در ایران قاجار» انستیتو پاستور ایران را نخستین «آزمایشگاه پاتولوژی عمومی» نام نهاده و درباره دستاوردهای نوین آن می‌نویسد «گستره طبابت را در ایران توسعه داد [...] این انستیتو واکسن‌ها را تولید می‌کرد و بعنوان یک آزمایشگاه طبی عمومی برای حرفه پزشکی عمل کرده و تحقیقات مستقلی را انجام می‌داد و همچنین دروسی را در زمینه باکتریولوژی به دانشکده پزشکی ارایه می‌داد». این تاریخ‌نگار و ایران‌شناس باور دارد کنش دولت در پایه‌گذاری انستیتو پاستور ایران، بخش‌هایی از جامعه را نیز به تکان‌هایی در این گستره برانگیخت «مطبوعات اصلاح‌طلب، با گام‌های تردیدآمیز حکومت همراه شدند تا عقاید و رفتار مردم را تغییر و زیرساخت‌های پزشکی مدرن مورد نیاز ایران را توسعه دهند. با چشم‌انداز بهبود سلامت عمومی در کشور، مقالاتی را در اهمیت بهداشت، و اطلاعاتی را درباره بیماری‌ها و پیشرفت‌های علم پزشکی بچاپ رساندند. [...] هم مطبوعات فمینیستی و هم عمومی از رخداد بیماری‌های مقاربتی (بعنوان موضوع مورد توجه سلامت عمومی) در نشریات خود یاد کردند. حتی به عواملی دیگر که در افت سطح سلامت عمومی بود می‌پرداختند، مانند: ازدواج زودرس، پیشگیری از آلودگی آب آشامیدنی، پرورش کودکان، اطلاعات در مورد واکسیناسیون و بیماری‌های اصلی مانند مالاریا، سل و تیفوئید. همچنین کتاب‌هایی بچاپ رسید که بر بهداشت عمومی و فردی تأکید می‌کردند. در همین زمان انتشارات دولتی نیز به خانواده‌ها اهمیت این موضوع را متذکر می‌شدند».
تأثیری که این رهاورد نواندیشی ایرانیان پس از جنگ یکم جهانی بر جامعه ایران گذاشت، زمینه را برای پیشرفت‌های اجتماعی و پزشکی در دهه‌های بعد فراهم آورد. با پیشگیری و کنترل بیماری‌های همه‌گیر و واگیر، بستری برای رشد جمعیت و افزایش گستره سلامت مردم و بهداشت همگانی جامعه پدیدار شد. زهرا کرمی و مسعود کثیری در نوشتار «تأثیر انستیتو پاستور ایران بر کنترل بیماری‌های همه‌گیر، در اوائل قرن بیستم بر پایه‌ی اسناد» به نقش چشمگیر و سودمند این نهاد در کنترل بیماری‌های همه‌گیر اشاره کرده، آن را «بازوی اصلی بهداشت و درمان» در نخستین دهه‌های سده چهاردهم خورشیدی برشمرده‌اند «اقدامات بهداشتی- درمانی انجام‌شده توسط دولت، ازجمله تأسیس انستیتو پاستور، باعث شد تا به میزان زیادی از برخی بیماری‌های مسری جلوگیری به عمل آید و وضع قابل قبول‌تری ایجاد شود». کنش‌های گسترده دولت و نهادهایی نوین همچون انستیتو پاستور ایران در گستره بهداشت همگانی در نخستین دهه‌های سده چهاردهم خورشیدی دستاوردهایی نیک برای جامعه بلازده و پرآشوب ایران به همراه آورد «[در پایان دهه ١٣١٠ خورشیدی] «دیگر همه‌گیری وبا قادر به گسترش و کشتار در همه‌ی شهرها نبود و جلوی بروز و همه‌گیر شدن کانون‌های خفته‌ی طاعون گرفته شده بود و حتی همه‌گیری آن به تاریخ سپرده شد. در اکثر شهرهای بزرگ که بیماری‌های مقاربتی، رتبه‌ی اول را در میان دیگر بیماری‌های شایع داشت، مردم فرهنگ مراجعه به پزشک و درمان‌گاه‌های مخصوص درمان این بیماری را پیدا کرده بودند و بیماری‌های سوزاک و سفلیس به ندرت بیماری غیرقابل درمانی محسوب می‌شدند [...] دیگر تراخم از علل درجه اول کوری به حساب نمی‌آمد. آن‌چنان که در گذشته، مردم برخی شهرها به برخی از بیماری‌های خاص مشهور بودند، دیگر این‌چنین شهرتی مایه‌ی شناسایی ساکنین شهرها و مردم اقوام مختلف نبود. [...] تأسیس این موسسه آثار و تبعاتی در ایران برجای گذاشت و در کنار سایر اقدامات صحی دولت، ضمن تغییر در الگوی سلامت عمومی و جغرافیای پزشکی بیماری‌های واگیر در ایران، باعث ایجاد مفهوم جامعه‌ی تاریخی و جامعه‌شناسی شد که امروزه از آن با عنوان پزشکی‌شدن یاد می‌کنند».

منبع: شهروند

نظر شما